دوگانه آمریکا یا روسیه از دیرباز و حتی شاید اوایل سلطنت رضاشاه پهلوی همیشه به عنوان یک مسئله مهم و استراتژیک در اذهان عمومی و حتی میان خواص و سیاسیون معمایی تازه و قابل بحث بوده و این موضوع پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تا همین امروز نیز یکی از مباحث همیشه جنجالی دربین مردم و متصدیان امر سیاست میباشد.
واقعیت آن است که در جهان دو قطبی کشورهای کوچکتر میبایست مرزبندیهای مشخصی با قدرتها داشته باشند تا بتوانند از توان و ظرفیتهای آنان به منظور پیشرفت خود بهرهمند شوند و ایران نیز در طی دویست ساله گذشته و بخصوص صدسال اخیر از این اصل جهانشمول استفاده کرده است.
تا پیش از این و در ابتدای دوران پهلوی اول ایران متأثر از سیاستهای دو قدرت یعنی روسیه تزاری و بریتانیای کبیر بود اما پس از جنگ دوم جهانی و تثبیت ابرقدرتی آمریکا و افول قدرت انگلیس این دوقطبی به سمت آمریکا ـ روسیه تغییر یافت این درحالی بود که تغییرات عظیمی هم در روسیه رخ داده بود و حکومت تزاری جای خودرا به حکومت کمونیستی داده بود.
در این شرایط و باتوجه به گستردهتر شدن رسانهها و دسترسی عمومی به آنها شناخت مردم از توان دو ابرقدرت بیش از پیش بالا میرفت ازاینرو فشار بر حاکمیت توسط گروهها و جناحهای سیاسی طرفدار هریک از این قدرتها بیشتر میشد. این دوران که مصادف با حکومت پهلوی دوم درایران بود آبستن حوادث و فرازونشیبهای زیادی بود که هرکدام به نوعی معلول سیاستهای یکی از این دو بلوک شرقی و غربی بودند.
حرکت نیروهای روس به سمت مرزهای شمالی ایران و بمباران شهرهای تبریز ارومیه مهاباد میاندوآب و… در سوم شهریور ۱۳۲۰ یکی از اقدامات سران دولت بولشویکی بود که با عزل و خروج رضاشاه از کشور وهمینطور فشارهای جامعه بینالملل و بهرهبرداری ایران از سیاست موازنه قوا آن قائله به نفع کشور به پایان رسید و این دومین مرتبهای بود که روسها دست به اشغال شهرهای کنونی شمال ایران میزدند.
بهترین توصیفی که میتوان از مرزهای کنونی ایران و شوروی به دست داد تلقی آن به مثابه تصادفی تاریخی است؛ جایی که فرایند گسترش به سمت جنوب در برهههایی تصادفا متوقف شد. دلیلی در دست نیست که باور داشته باشیم روسیه در مورد حد و مرز گسترش خود در جنوب به نوعی به تصمیم خودآگانه رسیده باشد امپراتوریها هیچگاه به چنین تصمیمی نمیرسند.
کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ درواقع جنگ قدرت دو ابرقدرت شرق و غرب در خاک ایران بود، درحالی که آمریکا از وضعیت ایران و فرار شاه به ایتالیا ناراحت بود در پی نقشه راهی برای بازگشت شاه و ادامه کار وی درایران بود به همین دلیل در سه نوبت درصدد اجرای پروژه آژاکس در ایران بود که شوروی در هر مرتبه دولت مصدق را از این کودتا مطلع کرده بود. تلاش شوروی برای دسترسی به آبهای گرم و بخصوص خلیج فارس و دریای عمان با توجه به اینکه تنگههای مهمی چون بوسفر و داردانل به دلیل حضور آمریکا در ترکیه از رادار امیدش خارج شده بود ایران را به کانون توجه این کشور تبدیل کرده بود اما این امید پس از پیروزی انقلاب در ایران به کمترین میزان رسید.
به قدرت رسیدن حکومتی ایدئولوژیک در ایران به عنوان یک کشور مهم و هم مرز با شوروی درحالی که این کشور در افغانستان نیز همزمان درگیر جنگ بود خبر خوبی برای مقامات کمونیست روس نبود با این همه بیشترین ضربه به منافع آمریکا زده شده بود.
واشینگتن از پیش از وقوع انقلاب با اعزام ژنرال هایزر-جانشین فرمانده نیروی هوایی آمریکا در اروپا- تلاش خود را برای جلوگیری از تخریب بنیانهای حکومت پادشاهی انجام داده بود. اهمیت وجود نظام پادشاهی در ایران برای سران کاخ سفید از حضور محمدرضا شاه در راس آن نیز استراتژیکتر بود؛ از نظر مقامات آمریکا محمدرضا مهره سوختهای بود که میبایست قدرت را واگذار میکرد اما مردم ایران مشکل را حضور یا عدم حضور شاه نمیدانستند لکن اساس حکومت پادشاهی را هدف قرار داده بودند.
در پی سقوط نظام پادشاهی در ایران و سیاستهای دولتهای پس از آن بزرگترین حامی شاه به بزرگترین متضرر تبدیل شد.
سقوط شاه به همان اندازه که برای آمریکا شگفتآور بود برای مسکو نیز بود. مسکو هرگونه دخالت آمریکا در ایران را تهدیدی علیه خود میدانست براین اساس بود که برژنف بیانیه هشدار دهندهای خطاب به آمریکا صادر کرد و از این کشور خواست از هرگونه مداخله در امور ایران بپرهیزد.
سیاست دولت بازرگان در برخورد با کشورهای ابرقدرت سیاست عدم تعهد بود ازاینرو به دلیل آنکه در زمان شاه بیشترین تعهدات به آمریکا داده شده بود این کشور انگیزهی لازم برای نابودی انقلاب را پیدا کرده بود. درکنار این حضور ماهوارههای جاسوسی آمریکا در شمال ایران همچنین قراردادن ایران درپیمان سنتو برای جلوگیری از نفوذ شوروی به کشورهای جنوب و اقداماتی از این دست ایران را به عنوان بازیگری بسیار مهم برای منافع آمریکا در برابر شوروی بدل کرده بود که با پیروزی انقلاب تمامی تعهدات فوق از طرف ایران ملغی اعلام شد.
در این حال ایران تعهدات بسیار کمتری به شوروی داشت که مهمترین آن یعنی مفاد ۵ و ۶ معاهده سال ۱۲۹۹ توسط دولت بازرگان لغو شد.
جمهوری اسلامی سیاست عدم تعهد مبتنی بر موازنه مواجهه را در دستور کار خود قرار داده بود لکن در ابتدای انقلاب این سیاست کمرنگتر بود و مقامات سیاسی کشور به سمت موازنه مثبت پیش میرفتند.
قدرت گرفتن گروهکهای کمونیستی در داخل کشور همچنین احساس نیاز شدید صنعت به تکنولوژی پیشرفته آمریکا و ترس از انجام کودتایی دیگر در ایران توسط واشینگتن عمده دلایلی بود که اتخاذ این سیاست را در نگاه مقامات دولت بازرگان توجیه میکرد.
انگیزه دیگر آمریکا برای تقابل جدیتر با انقلاب اسلامی زیرسوال رفتن قدرتش در منطقه و دنیا بود اما شاید آنچه که بیش از این برایشان اهمیت داشت ماهیت ایدئولوژیک انقلاب اسلامی بود که در تقابل جدی با ایدئولوژی حاکم بر آمریکا قرار گرفته بود هرچند که این تقابل بین دو مکتب اسلامی و کمونیست نیز عمیق تلقی میشد لکن سیاستمداران آمریکایی به دلیل آنکه در پی گستردن سبک زندگی و اندیشه خود در دنیا بوده و در بحث فرهنگی و اجتماعی در آن سالها تاحدزیادی گوی سبقت را از رقیب کمونیستشان ربوده بودند خطر مواجهه با چالش جدید آنهم از نوع ایدئولوژیک را بهتر درک کرده بودند از این رو برخورد با آرمانهای این نگاه طی سالهای آتی به عنوان یک اصل ثابت در مشی سیاست خارجی و رسانههای این کشور بدل شد.
ایالاتمتحده در کنار انگیزههای فوق از ضریب نفوذ بیشتری نیز در جامعه بینالملل برخوردار بوده و هست که همین امر آسیبپذیری مخالفانش را بالاتر برده است. براساس سند cmoc مرکز فرماندهی نیروهای نظامی و غیرنظامی آمریکا تمامی نهادها، آژانسها، سازمانهای امدادی مانند صلیب سرخ، فائو، یونیسف، امور پناهندگان سازمان مللمتحد تابع و زیرنظر این مرکز فعالیت میکنند.
بطروس غالی(دبیر کل سازمان ملل طی سالهای ۹۲ تا ۹۶ میلادی) درباره ضریب نفوذ آمریکا در سازمان ملل اینگونه میگوید: «آمریکا از طریق زور و تهدید و استفاده از حق وتو به شکلی ماهرانه و دقیق نظام جهانی را جهت تامین منافعش به بازی گرفته است. زمانی که آمریکا قصد انجام کاری را دارد بلافاصله پوشش سازمان ملل را به تن میکند تا به اقداماتش چهرهای مشروع و قانونی ببخشید هر زمانی که افکاری درون سازمان ملل علیه او شکل بگیرد، آمریکا به طور کامل این سازمان را تحقیر میکند. آمریکا از ابتدای تاسیس سازمان ملل هرگونه قطعنامه یا اعلامیهای را که خواستهها یا منافع آمریکا را در پی نداشته، وتو کرده است.»[۱]
این کشور به واسطه در اختیار داشتن سازمان مللمتحد از نهادهای آن برای ضریببخشیدن به اهدافش علیه کشورهای مخالف بارها استفاده کرده است و ایران در سیاستهای واشینگتن یکی از کشورهای هدف برای بکارگیری این حربه علیهاش میباشد.
در مقابل شوروی و روسیه فعلی هیچگاه از چنین نفوذی در سازمان ملل بهرهمند نبودند لکن این کشور نیز به عنوان رهبر جهان شرق تا پیش از فروپاشی شوروی همواره سیاستهای خصمانهای را علیه سایر کشورها اعمال میکرد با این وصف مسلما عامل محرک روسیه فقط تکانههای توسعه طلبانه بدون تفکر نبود. حکومت رشدیابنده روسیه هنگامی که به اطراف خود نگریست با گستره متنوعی از انتخابها و فرصتها مواجه بود. در اواخر قرن ۱۹ هدفهای روسیه مورد بحث و مجادله بود و گروههای گوناگون فشار و ذینفعی که در رقابت با یکدیگر بودند انتخابهای مختلفی مطرح میکردند.
یکی از همین موارد نگاه توسعهطلبانه روسها در جنوب بود اما دراین مسیر ایران به عنوان حیات خلوت انگلیس وجود داشت ازاینرو در مواردی برای پیشبرد اهدافش سیاست خصومت مبتنی بر همزیستی مسالمتآمیز را با انگلیسیها در پیش گرفت و در مواردی نیز وجهه عریانتری از این دشمنی و رقابت را به منصه ظهور میگذاشت اما هیچگاه این باعث نشد تا دو قدرت مذکور به سمت درگیری نظامی رودرو در خاک ایران هدایت شوند، به تعبیر بهتر ایران و جغرافیای آن کاتالیزوری برای این مهم بود. از همین جهت ایران به زمین رقابت و جدال اقتصادی و سیاسی و در برههای عرصه تاختو تاز نیروهای نظامی این دو کشور بدل شد.
علاوه براین در بسیاری از موارد تحرکات و اقدامات روسها در روابطشان با ایران که در موارد متعددی موجب خیانتهایی به ایران شد عملا به واسطه انگلیسیها صورت پذیرفت تاحدی که در برخی موارد مقامات ایران به پشتوانه این قدرت غربی اقدام به رایزنی و توافق با روسها میکردند درحالی که آنها از پیش با روسها به توافقاتی رسیده بودند و اینگونه عملا ایران را از منافع حداقلی ممکن در توافقات نیز محروم میکردند.
این موضوع در قراردادنامههایی چون گلستان و ترکمنچای که با حمایت انگلیسیها و خیانتشان به شاهان قاجار توسط عناصر خودفروخته داخلی چون میرزاابوالحسنخان ایلچی به وضوح نمایان است.
میرزا ابوالحسن خان ایلچی از سال ۱۲۲۴ به مدت ۳۵ سال وزیر خارجه ایران بود و در زمان فتحعلیشاه قاجار در سال ۱۲۲۸ به درخواست وزیرمختار بریتانیا و اقدامات این کشور در خلیج فارس و جنوب ایران موجب فراهم شدن شرایط و جداشدن بخشی از خاک ایران طبق معاهده گلستان شد.
اما انگلیسیها به این توافق قانع نبودند و با خیانتی دیگر در سال ۱۲۴۱ موجبات تضعیف ایران و تحریک روسها برای جداکردن بخش دیگری از خاک ایران به موجب قرارداد ترکمنچای را فراهم آوردند.
او برای همراهیش با بریتانیا ماهانه ۱۰۰۰ روپیه هندی از کمپانی هندشرقی دریافت میکرد و تنها عامل مهم داخلی بود که در هردو عهدنامه ننگین گلستان و ترکمنچای نقش اصلی را بازی میکرد.
او به اندازهای برای انگلیس مهم بود که وزیرمختار این کشور در ایران پس از شنیدن خبر مرگ ایلچی میگرید و در نامهای که به کشور متبوعش مینویسد اذعان میکند منافع بریتانیای کبیر بدون وجود میرزا با چالشهای جدی روبرو خواهد شد.
پس از او قائم مقام فراهانی برای مدت کوتاهی بر مسند قدرت مینشیند که انگلیسیها وی را حذف میکنند تا افرادی چون میرزاهاشمخانهای نوری اسفندیاری به عنوان نماینده ملت ایران در جهت منافع بریتانیا حرکت کند.
لکن آنچه که باید به آن دقت داشت قدرت این کشور در تضعیف ایران و تحریک روسها برای تصاحب کشور بود که حتی باعث همراهیهای گاه و بیگاه روسها با رقیب غربیاشان به دلیل ترس از حمله به متحدان اروپاییشان شده بود.
معالوصف موضوع مهمتری هم در رابطه با وضعیت تقابل روس با ایران در طول ۳۰۰ سال گذشته حائز اهمیت است و آن سیاست حاکمان این کشور و نه مردم آن برای کشورگشاییهای متعدد بوده است که این نشان از فاصله دیدگاه عموم مردم روس با حاکمانشان در طول ۳۰۰ سال گذشته دارد.
از طرف دیگر روسیه همواره و بدون هرگونه مقاومتی به گسترش خود در جانب شرق ادامه داده بود.
عدهای براین باور بودند که منابع کشور باید به سمت خاور دور هدایت شود و لزوم این اقدام را قدرت گرفتن ژاپن عنوان میکردند.
عده ای دیگر بالکان جنوبی دریای سیاه، تنگه بوسفور و تنگه داردانل را هدف اصلی استراتژی روسیه بهشمار آورده و اهمیت استراتژیک این مناطق را بیش از ایران میدانستند درهمین حال عدهی دیگری دسترسی به آبهای گرم خلیج فارس و دریای عمان را از اهمیت بالایی قلمداد میکردند و تمام اینها درحالی بود که بریتانیا امکان حضور روسیه در خلیج فارس را سد کرده بود.
روسیه همچنین میتوانست با اتخاذ استراتژی نفوذ سیاسی در شمال ایران بهجای انضمام خاک این کشور از رویارویی نظامی با بریتانیا اجتناب ورزد و توان نظامیاش را به جاهای دیگر اختصاص دهد.
در بحث اقتصادی نیز روسها برای مدت طولانی انگلیسیها را مهمترین رقیب خود میپنداشتند و همین باعث شده بود تا مجددا ایران به فضای رقابت این دو قدرت تبدیل شود.
احداث راهآهن در ایران این امکان را در اختیار قرار میداد که این کشور کالاهای خودرا بهجای روسیه که تنها امکان موجود برای ایران بود، از جنوب صادر کند. مهمتر از آن راهآهنی که خلیج فارس را به شمال ایران متصل میکرد امکان دسترسی مصنوعات ساخت انگلیس به بازارهای ایران را فراهم میکرد و باعث رقابت مستقیم با کالاهای روسی میشد. روسها در سال ۱۸۸۹ و درپی تلاشهایشان توانستند ناصرالدین شاه قاجار را متقاعد کنند که امتیاز احداث خطآهن تنها در دست روسها قرار گیرد و در عوض وامی معادل بیست دو میلیون منات به ایران پرداخت شود.
مردم این کشور تا پیش از کودتای بولشویکها در سال ۱۹۱۷ که به اشتباه از آن به انقلاب اکتبر تعبیر میشود – و چه اشتباه تاثربرانگیز و چه غفلت جاهلانهای- همواره با تزارها در راس قدرت در تقابل بودند. فاصلهی دیدگاه و خواست مردم از حاکمان تزاری روسها زبان زد تاریخ بوده و از این رو سیاستهای جاهطلبانهی تزاری که به عنوان الیت خود را به راس قدرت رسانده بود هیچگاه با خواست مردم در یک راستا قرار نداشت. همین موضوع باعث انقلاب مردم علیه نیکولای دوم آخرین شاه تزاری در سال ۱۹۱۶ شد چراکه مردم روسیه هرگز تمایل به شرکت در جنگ اول اروپایی که مسبب آنهم بریتانیا بود، نداشتند و از تظالمهای تزارها به ستوه آمده بودند لکن انقلاب مردم روسیه با احساس خطر یهودیان ساکن این کشور که عمدتا از صاحبان ثروت نیز بودند به چالش بزرگی کشیده شد که کمتر به آن اشاره شده است.
مردمی که برای جلوگیری از تولید جنگ و ایجاد رفاه در کشور خودشان انقلاب کرده بودند به یکباره با اقلیتی بولشویک روبرو میشوند که به صورت کاملا خشن و مسلحانه سرنوشت مردم انقلابی را در ید قدرت گرفته و مسیر انقلاب را تنها چند ماه پس از انقلاب فوریه مردم در اکتبر ۱۹۱۷ به مصادرهی خود در میآورند و عملاً انقلاب مردمی تبدیل به کودتایی دقیقا برعلیه مردم میشود.
این وضعیت زمانی جالبتر میشود که بدانیم تنها ۰.۴ درصد از جمعیت روسیه آن زمان یهودی بودند و عملا احتمالاً اینکه هر یهودی در دولت بولشویکها به قدرت برسد نسبتی بهتر از یک به ۲۵۰ نداشت ولی آماری که پس از فروپاشی شوروی در دسترس قرار گرفت خیره کنندهتر از چیزی بود که بتوان تصور کرد.
کابینه اولین دولت بولشویکی به ترتیب به شرح زیر است:
- از ۲۲ وزیر ۱۷ نفر یهودی بودند (۷۷ درصد)
- کمیته جنگ ۴۳ نفر ـ ۳۴ نفر یهودی (۷۹ درصد)
- کمیته امور داخلی ۶۴ نفر ـ ۴۵ نفر یهودی (۷۰ درصد)
- کمیته امور خارجه ۱۷ نفر ـ ۱۳ نفر یهودی (۷۶ درصد)
- کمیته امور مالی ۳۰ نفر ـ ۲۶نفر یهودی (۸۶ درصد)
- امور قضایی ۱۹ نفر ـ ۱۸ نفر یهودی (۹۴ درصد)
- امور بهداشتی ۵ نفر ـ ۴ نفر یهودی (۸۰ درصد)
- ارشاد عمومی ۵۳ نفر ـ ۴۴ نفر یهودی (۸۳ درصد)
کمیته ابنیه و تعمیر را ۱۰۰ درصد یهودیان در دست گرفتند. تمام کرسیهای صلیب سرخ روسی را نیز آنان در اختیار گرفتند همچنین از ۲۳ نفر اعضای اداره امور ایالات ۱۲ نفر معادل ۵۲ درصد را یهودیان تشکیل دادند.
امور رسانه و روزنامهنگاری نیز از دیگر مواردی بود که یهودیان از دیرباز متوجه اهمیت آن شده بودند به همین جهت از ۴۲ نفر اعضای تشکیل دهنده آن ۴۱ نفر را یهودیان به دست گرفتند که رقم بسیار بالای ۹۷ درصد است.
در امور کارمندان نیز ۵ نفر از ۷ کرسی موجود را در اختیار گرفتند تا اینگونه انقلابی که قرار بود در جهت تامین منافع اکثریت گام بردارد به سمت تامین منافع کوچکترین اقلیت موجود در روسیه منحرف شود.
کودتای لنینیستها علیه مردم این کشور بازهم باعث میشود تا آنها برای ۸۰ سالِ دیگر تحت سیطرهی دولتهایی با مشی نظامی و در فضایی بسته و میلیتاریستی زندگی سختی را اغاز کنند و این روند تا فروپاشی شوروی ادامه یابد. هرچند که با فروپاشی شوروی در سالهای اول و در زمان زمامداری گورباچف و بوریس یلدسین که عوامل امریکا در این کشور برای از هم گسیختن شوروی و ساختار ایدئولوژیکیش بودند، بازهم زندگی مناسبی برای مردم به ارمغان نیامد و وضعیت معیشت مردم حتی از سالهای بحران اقتصادی در شوروی هم به مراتب سختتر شده بود، اما تعارض جدی بین خواست مردم همچنان ادامه یافت تا زمانی که سیاست حاکمان این کشور عملاً در راستای ارادهی مردم و مناسبات دینی و ایدئولوژیکشان قرار گرفت.
امروز روسیه بزرگترین کشور دنیا با جمعیتی در حدود ۱۴۰ میلیون نفر است که بر اساس برآوردها با افزایش جمعیت شمال چین و کشورهای قفقاز و سر ریز جمعیتی این کشورها مرزهای جنوبی و مرکزی روسیه عملاً در کشاکش مهاجرت قرار خواهند گرفت با اینهمه در تمام مدت پیش از آن این کشور همواره از ترکیب جمعیتی خاص و کثرت جمعیتی محدودی برخوردار بوده و مقامات روسیه به دلیل وسعت کشور همواره ترجیح بر کنترل جمعیتی داشتهاند البته این کنترل امروز روسیه را با مشکل رشد منفی زادو ولد روبرو کرده که صحبت دراینباره مجالی دیگر میطلبد.
اغلب مردم روسیه دیندار و ۴۲ درصد روسها متشرع به مذهب ارتدوکس روسی هستند و ۷ درصد مسلمان از مذاهب مختلف و سایر مردم متشکل از پیروان یهودی- مسیحی با مذاهب دیگر آن و قلیلی هم بودایی و لائیکاند از اینرو وجود تناسب عقیدتی بین مردم و حاکمان در راس حکومت همواره از مهمترین موارد برای استقبال عمومی از سیاستهای دولتها بوده که این مهم برای مدت قریب به ۳۰۰ سال از تودههای مردم روسیه دریغ شده بود. خواست مردم روس در ۳قرن اخیر همواره با سیاستهای دولتمردان این کشور در تعارض جدی بوده و در این مسیر متحمل سختیها و هزینههای فراوانی نیز شدهاند تاجایی که حتی به مصادرهی انقلابشان توسط اقلیتهای سلطهگر انجامید و در همان سالهای اول کودتا قریب به ۳ میلیون انقلابی روس به دست بولشویکها کشته شدند. آنچه که باید در تحلیل وضعیت روسیه و مناسباتش با ایران و سایر کشورها در نظر گرفت نگاهی همه جانبه و دقیق به موضوعات و مباحث مطروحه پیرامون این بحث است و نگاهی گذرا و به دور از هرگونه بررسی دقیق مارا در حصول نتیجه درست به غلط رهنمون میکند.
با تمام این تفاسیر چند نکته در تحلیل روابط ایران و روسیه در طول تاریخ از اهمیت بسزایی برخوردار است:
- نقش انگلیس در بسیاری از سیاستهای روسیه تزاری در خیانت به ایران
- تضاد فکری شدید بین حاکمان اقلیت با قاطبهی مردم روس در برخورد با کشورهای دیگر
- تضاد معرفتی بین مردم روسیه با حاکمان کمونیستیشان
- مصادره انقلاب مردم روسیه توسط الیت میلیتاریست
- فقدان وجود معرفت الهی در هر سرزمین و ملیتی قطعا موجب فساد اندیشهها و انحراف در اهداف خواهد شد.
هرچندکه بیان مسائل فوق نشان از تفاوتهای عمده بین دولت مستقر در روسیه با نظامهای پیش از آن دارد لکن هرگز به هدف تبرئه روسیه از عهدشکنیهایش نمیباشد چراکه نه فقط این بلکه اغلب کشورهای دنیا نسبت به یکدیگر و بخصوص کشورهای درحال قدرت گرفتن چنین رفتارهایی از خود نشان داده و میدهند لکن مقایسه روسیهای که امروز در صحنهی سیاست بینالملل حاضر است با روسیه کمونیستی به رهبری اقلیت کودتاچی و یا روسیه تزاری با آن حجم از تظالمها و همینطور با کشوری مانند انگلیس که در تمام ۳۰۰ سال گذشته تا به امروز نه تنها هیچ انقلابی در آن صورت نگرفته بلکه با حفظ همان ساختار سیاسی قدیمی همچنان به حرکتهای حیله گرانهاش در ایران و منطقه ادامه میدهد، کشوری که مسبب بروز هولوکاست بزرگ قرن در ایران شد و نیمی از جمعیت ایران را در یکصدسال پیش به کام مرگ کشاند، قابل مقایسه نیست.
انقلاب اسلامی ضربه ایدئولوژیک سنگینی بر پیکره کمونیسم وارد کرد تاحدی که میتوان از آن به عنوان مهمترین عامل فروپاشی شوروی یاد کرد. نظام شکل یافته پس از فروپاشی علیرغم نزدیکی دیدگاه در حوزههای استراتژیک و برخی انگارههای دینی اما همچنان مبتنی بر اصل «کشورهای شمال ـ کشورهای جنوب» با ایران رفتار کرده و درپی تامین منافعش بوده است.
نکته ای که باید مورد توجه قرار داد اینست که بطور کلی در هرجایی از دنیا و در بین هر مللی اگر فرهنگ الهی به معنای واقعی کلمه حاکم نباشد قطعا باید انتظار بدعهدی و خیانت را داشت و این مختص روسیه، امریکا یا انگلیس و یا حتی ایران نیست بلکه این یک اصل بوده و مشمول مرزبندهای سیاسی و جغرافیایی نمیشود.
نگاه ایدئولوژیکی و معرفتی مبتنی بر انگارههای مکاتب الهی یکی از نقاط اشتراک مردم و حکومت فعلی روسیه با ایران میباشد و این موضوع از آنچنان اهمیتی برخوردار است که ساموئل هانتینگتون استراتژیست مطرح بینالمللی از ممزوج شدن دو تمدن ارتدوکسی روسی و اسلامی ایرانی با یکدیگر و سپس تشریک با تمدن کونفوسیوسی چین ابراز نگرانی میکند و این موضوع را در مقالهی مطرح خود تحت عنوان «نبرد تمدن ها» به تفصیل بیان میکند. او برای ازهم گسیختگی و عدم ممزوج شدن بین این مکاتب توصیه میکند تا ناتو از ترکیه به سمت اذربایجان، ترکمنستان و قزاقستان ادامه یافته و سپس به سمت کشورهایی که در مسیر دریای عمان قراردارند مانند ازبکستان، افغانستان و پاکستان گسترش یابد تا تمدن غربی به عنوان یکی از ۴ تمدن زنده و پویا عامل مهم گسستگی فرهنگی-نظامی و حتی سیاسی بین سه تمدن زنده دیگر دنیا باشد.[۲]
این سیاست علاوه بر روشهای مذکور از طریق رسانه نیز دنبال میشود، و سالهاست برای جدایی انداختن بین دو ملت ایران و روس به شیوههای گوناگون تبلیغاتی و شبهافکنی اقدام کردهاند چراکه غرب به خوبی میداند همپیمان شدن این دو قطب مهم با یکدیگر چه از نظر استراتژیک به خصوص در بحث انرژی که دو کشور بزرگترین دارندگان ذخایر هیدروکربنی دنیا میباشند و چه در بعد ایدئولوژیکی که هردو قائل به اخرالزمانی مشابه هستند و این از نظر دنیای غرب امری بسیار خطرناک و غیرقابل قبول میباشد، برای منافع حال و آینده آنان ریسکهای فراوانی را به دنبال خواهد داشت از این رو هرآنچه در توان دارند برای ایجاد یک گسست سیاسی و فرهنگی بین دو دولت و ملت بکار بسته و خواهند بست. لازمهی تقابل با این سیاست دشمن ایجاد همبستگی، آشنایی و شناخت و قرابت بیشتر ملیتی و اعتقادی و بالابردن سطح همکاریهای استراتژیک در ابعاد گوناگون میباشد. دستاوردهای اتحاد استراتژیک بین دو کشور یکبار در مبارزه با تروریسم و داعش به خوبی نمایان شده و همانطور که غرب از این نتایج ناخرسند است مقامات دو کشور میبایست این دستاورد را به سایر ابعاد نیز گسترش دهند تا سیاست جداسازی و اختلاف افکنی دشمن که عمدتا رسانهای و مبتنی بر عدم آگاهی و دانش اذهان عمومی نسبت به تاریخ روابط ایران و روسیه استوار است، با شکست روبرو شود.
و من الله التوفیق
علیرضا شادی ـ استراتژیست دفاع ملی و دشمن شناس ۹۸/۱۲/۲۴
[۱] چرا مردم از آمریکا متنفرند؟ ـ مریل ویندیویس ـ عظیم فضلی پور ـ سال ۸۳ ـ ص۹۴
[۲] مقاله برخورد تمدنها-ساموئل هانتینگتن