مطلب ذیل به دلیل حملات اخیر این رژیم به پایگاههای نظامی ایران (مرکز پهبادی سپاه قدس) در عراق و بزرگترین پایگاه نظامی حشدالشعبی در شمال عراق و حمله هوایی به لبنان نگاشته میشود.
اساساً هر کشوری مبتنی بر یکی از اصول چهارگانهی مکاتب امنیت مدار دکترین امنیت ملی خود را طرحریزی میکند فلذا رژیم صهیونیستی نیز از این امر مستثنا نیست.
دکترین رژیم صیهونیستی در عرصه امنیتی از مکتب دوم پیروی میکند و این مهم در طول حیات این رژیم به وضوح قابل رویت است. مبتنی براین مکتب که از آن بعنوان «دکترین تهدیدمحور» یاد میشود این رژیم بدلایل متعدد دچار ضعف ساختاری و عمیق درون سیستمیست که دولتمردان آن بخوبی از این ضعفها مطلعند از این رو میبایست هرگونه تهدیدی را در بیرون از مرزهای خود دفع و رفع کنند. سرزمینهای اشغالی با توجه به سیاستهای سردمدارانش و همچنین بافت جمعیتی، مذهبی مکتبی و حتی اقتصادی، روانی و جمعیت قابل اتکا در شرایط بحرانی، از تابآوری بسیار پایینی برای مقابله با هرگونه تهدید درونی برخوردار است و ازاین جهت دولت میبایست هرگونه تهدید را تا پیش از تبدیل شدن به آسیب درون سیستمی بطور کامل رفع و یا حداقل به سطح قابل تحملی برای سیستم تقلیل دهد. بهمنظور تحقق امنیت پایدار، دکترینریستهای اسراییلی برآن شدند تا راهبردهایی را طرحریزی نمایند و پس از سالها و با کمک گرفتن از متخصصین حوزههای مختلف اجتماعی و سیاسی و امنیتی این مهم تحقق یافت و در نهایت راهبردهای سه گانهای بصورت نظامند تهیه تنظیم و بکار گرفته شد. راهبردهای سه گانه عبارتند از:
۱) اصل هشدار استراتژیک برای جلوگیری از هرگونه اقدام تخاصم آمیز علیه خود
مبتنی بر این اصل نیروهای امنیتی برون مرزی(موساد) در راستای شرح وظایف خود به کشف هرگونه شواهد و اطلاعاتی مبنی بر احتمال تخاصم از خارج از سرزمینهای اشغالی میپردازد. در این بین نیروهای نظامی این رژیم مبتنی بر اصل هشدار استراتژیک دست به سلسله اقداماتی برای منصرف کردن نیروی متخاصم از هرگونه اقدام علیه سرزمینهای اشغالی میزند.
۲) درگیری پرشدت و قاطع اما کوتاه مدت و برق اسا
در صورتیکه در مرحله اول تخاصم رفع نشود دست نیروهای نظامی برای هرگونه اقدام علیه مواضع دشمن باز خواهد بود که این اختیار از جانب نخست وزیر تفویض میشود. شدت حملات نظامی با توجه به نوع و ابعاد دشمن از نظر قوای نظامی و اهداف از پیش تعیین شده و میزان ارادهی دشمن متفاوت است. با تمام این اوصاف هرگونه درگیری میبایست قاطع و بازدارنده باشد همچنین مدت زمان درگیری درحد امکان کوتاه باشد.
بر اساس مطالعات گستردهای که در اوایل قرن بیستم بر روی یهودیان ساکن در اسراییل انجام گرفته بسیاری از آنان دچار سندروم روانی ترس ناهوشیارانه هستند که این عاملی بسیار مهم در تابآوری در شرایط بحرانی محسوب میشود از این رو جمعیت ساکن در این سرزمین از بنیه لازم برای تحمل جنگی طولانی برخوردار نیست و دولت به سرعت دچار آسیب درون سیستمی شده و ثبات اجتماعی این رژیم در معرض فروپاشی قرار میگیرد. با عنایت به این مطلب یکی دیگر از ملزومات هرگونه درگیری کاهش مدت آن است.
۳) دور نگاه داشتن هرگونه درگیری از مرزهای سرزمینهای اشغالی
اسراییل بدلیل خالی بودن از عمق راهبردی ژئومیلیتاریستی اساسا توان تابآوری قابل توجهی برای درگیرشدن در داخل سرزمینهای خود را ندارد از این رو تحت هیچ شرایطی اجازه کشانده شدن درگیری به داخل مرزهای خود را نمیدهد چراکه این اقدام تقریبا برابر با نابودی این رژیم خواهد بود و برهمین مبنا بود که مکتب تهدید محور بعنوان دکترین امنیت ملی اسراییل از سوی دکترینریستهایشان مورد پذیرش واقع شد.
معالوصف حملات هوایی گاه و بیگاه این رژیم به پایگاههای محور مقاومت در غزه ،سوریه، عراق و لبنان در واقع حرکت در مسیر مکتب تهدیدمحور است. این رژیم برای ممانعت از هرگونه درگیری احتمالی در سرزمینهای اشغالی به پیشواز درگیری نظامی برون سرزمینی رفته تا به زعم خود از هرگونه اقدام پیشگیری کرده باشد. افزایش جسارت اسراییل در پی عدم دریافت پاسخی قاطع از سوی نیروهای مقاومت آنان را از این امر مهم و راهبردی غافل کرده که همسایگان اسراییل هم ظرفیتی برای تحمل تهدیدات در نظر دارند که نبایست آنرا به سطح نهایی رساند.
ادامهی روند فعلی بی شک تبعات بسیار سنگینی برای رژیم صهیونیستی در پی خواهد داشت. درصورت وقوع هرگونه درگیری بین محور مقاومت بخصوص ایران با این رژیم، اسرائیل در این مسیر بیش از پیش خودرا تنها خواهد یافت بطوری که حتی کاری از دست متحدان هفتادسالهی او نیز برنخواهد آمد.
الیس الصبح بقریب
علیرضا شادی استراتژیست دفاع ملی و دشمنشناس ۱۳۹۸/۰۷/۰۱