
تحليل و بررسى بازى پر طرفدار Call Of Duty WW2 كه در أواخر سال 2017 به بازار آمد.
اين بازى سرى جديدى از Call Of Duty ميباشد با نام WW2 يا همان جنگ جهانى دوم.
سری بازیهای Call of Duty همواره یکی از محبوبترین عناوین شوتر اول شخص تاریخ بودهاند و غیر ممکن است کسی با ویدیوگیم آشنا باشد و از COD چیزی نداند. این سری بازی با جنگ جهانی دوم آغاز شد و اندک اندک با نسخههای بعدیاش به سمت مدرنتر شدن رفت.
Modern warfare و سپس Advanced Warfare و Infinite Warfare این عنوان را مدرنتر و آینده محورتر کردند.
نجات سرباز زاسمن
فوق العاده، جذاب، پیشرفت چشمگیر در نسخه جدید
به جرأت می توان این نسخه از بازی را یک شاهکار نامید. همه چیز به شکلی کاملاً درست در سر جای خود قرار دارند؛ گرافیک چشم نواز، گیم پلی خوش دست و راحت، کارگردانی هوشمندانه و جذاب به همراه داستانی پرکشش، پکیجی به وجود آورده اند که واقعاً هر گیمری را سر ذوق می آورد.
اما نکته جالب در مورد داستان این بازی، عرض ارادت تمام قد آمریکا به یهود (اسرائیل فعلی) است. موضوعی که قرار است یادآوری آن (فداکاری های سربازان آمریکایی برای یهودیان در طول جنگ جهانی دوم) سرمشقی برای نسل جدید این کشور باشد.
داستان در زمان جنگ جهانی دوم روایت می شود و بازیکن در یکی از جوخه های پیشروی آمریکایی ایفای نقش می کند. در این جوخه، فردی یهودی به نام زاسمن (Zussman) حضور دارد که اگر چه شخصیتی به ظاهر حاشیه ای در داستان به نظر می رسد، اما به شکل زیرکانه ای همه داستان حول زندگی او در گردش است.
دنیلز (Daniels) پسرک آمریکایی که در کودکی نتوانسته از برادرش محافظت نماید و مانع مرگ وی شود، حالا در بزرگسالی سعی دارد تا ضعف دوره کودکیش را به گونه ای دیگر جبران نماید و با این نیت وارد مأموریت جسورانه و خطرناکی می شود…
نمایش اسارت زاسمن و تلاش های بی دریغ دنیلز برای بسیج جوخه تحت فرمانش تا نجات زاسمن، اوج تلاش کارگردان بازی برای نشان دادن ارادت خود به یهود است.
در یک کلام می توان پیام بازی را بدین شکل بیان نمود که:
“دنیلز ناموفق در نجات برادر همخون اینبار در نجات برادر هم آرمانش موفق عمل می کند و وی را نجات می دهد! این است مفهوم برادری آمریکا و اسرائیل و اینگونه نیز باقی خواهد ماند…
داستان بازی Call of Duty: WW2
داستان بازی دربارهی جوخهای از سربازان ایالات متحده است که بر علیه آلمان ناتزی میجنگند. جوخهای که از چندین دوست تشکیل شده که پیوند و رفاقتشان هیچگاه گسستنی نیست. ماجرای اصلی دربارهی سربازی به نام Daniels است که شهر و دیار خود را رها کرده و به جبهههای حق علیه باطل ملحق شده! او که به تازگی با همسرش ازدواج کرده ناچار شده او را ترک کند و به حفاظت از کشورش بپردازد. همواره داستان سربازانی که همهی زندگیشان را رها میکنند و به ارتش ملحق میشوند جذابیتهای زیادی داشته. جنگ جهانی دوم نیز پر است از موقعیتهای اینچنینی و جان میدهد برای روایت یک داستان احساسی و عمیق.
داستان بازی پیرامون جنگ است و در بطن آن ماجراهای یک سرباز و روابط او با دوستان و فرماندهانش را روایت میکند. بزرگترین مشکل بازی نیز همینجا است!
بازی تمرکز رواییاش را بر روی نشان دادن جنگ گذاشته اما از ارائهی یک «ماجرا» جذاب و یا استاندارد غافل مانده. در طول بازی از سوی داستان هیچ کششی حس نمیشود و گیمر نیز اهمیتی به آنچه اتفاق میافتد نمیدهد.
داستان بازی را به هیچ وجه نمیشود در ساختار سه پردهای و یا چیزی شبیه آن جای داد. چرا که حداقل تا اواخر آن اصلا ماجرایی وجود ندارد. روایت، روایت جنگ است و جنگ نیز نمیتواند کلیت قصه را تشکیل دهد. چرا که آغاز و پایانش در این اثر نخواهد گنجید.
شاید تازه از شروع یک سوم پایانی بازی است که میتوانیم ادعا کنیم وقایعی که با آنها روبرو میشویم «ماجرا» هستند و از روند راکد قبلی خارج شدهاند. از آن زمان است که بازی چیزهایی را رو میکند که باید از ابتدا به آنها میپرداخت.