
مقاله پیش رو پیرو تحولات اخیر کشور عربستان سعودی به تحلیل و آیندهپژوهی در باب تغییر در نقش استراتژیک حاکمان این کشور در منطقه و تغییراتِ اخیر در راس حاکمیت خاندان سعودی در باب سرنوشت آل سعود و آخرالزمان میپردازد.
عربستان پاسدار اماکن مقدس اسلامی و یک دولت سنی به تمام معناست. گرچه این کشور هنوز در عرصه بینالمللی پایدار و مسئول است لکن نظامهای پادشاهی در خاورمیانه آینده فرخندهای ندارند. رهبری این پادشاهی همیشه از بابت گسترش آموزههای دموکراتیک در این منطقه بیمناک بوده و به گونهای ناسازگار با گذر زمان این روندها را در سراسر خاورمیانه تقبیح میکرده است از این رو حضور نیروهای غربی و بخصوص آمریکایی به بهانههای مختلف در منطقه همیشه نوعی به چالش کشیده شدن نظام خودکامه این کشور را به همراه داشته است.
وضعیت عربستان در دوران ملک عبدالله و دوران پیش از آن همواره از ثباتی نسبی در منطقه برخوردار بود. عربستان از زمان تبدیل شدن به یک کشور در پی به قدرت رسیدن ملک عبدالعزیز پس از جنگ دوم جهانی همواره نوعی سیاست محافظهکاری و احتیاط و پرهیز از تقابل و انعطافپذیری در سیاستهای منطقهای میان اعراب را دنبال کرده است. این کشور انقلابهای مصر در دهه 50 و 60 میلادی و همینطور تحولات عمیق به وقوع پیوسته در عراقِ دههی 60 و70 را با موفقیت از سر گذرانده است. ریاض همواره هرگونه مبارزهجویی انقلابی جدی را به تعویق میاندازد و در عین حال از اعتبار دیپلماتیک خود نیز برای کندکردن حرکت جبهه مقاومت در منطقه مانند حزبالله و سوریه و سازمانهای آزادیبخش فلسطینی بهره میجوید.
این کشور در سالهای نه چندان دور از هرگونه کشمکش و تنش جدی در منطقه پرهیز میکرد. سعودیها غالبا به نرمش تاکتیکی کوتاه مدت حتی به قیمت لطمه خوردن فرصتهای استراتژیک بلند مدت و مهمتر از همه تلاش مداوم برای تعدیل کشورهایی که او آنها را تندرو قلمداد میکرد، گرایش داشتند.
ریاض همواره و هرجا که امکان داشت در پی حفظ مناسبات دوستانه با آن دسته از کشورهای رادیکال و قدرتمند منطقه بوده که بالقوه تهدید محسوب میشدند.
در واقع فرمول سعودی این بوده است که تا حد امکان خونسرد باش و بگذار تا مسائل خود به خود حل شوند.
این محافظهکاریها مانع از آن شد تا این کشور نقش رهبری را در خاورمیانه برعهده گیرد زیرا برعهده گرفتن نقش رهبری بنا به تعریف، این کشور را در خط مقدم جبهه مبارزه قرار میدهد و علاوه بر تولید دشمنانی، متضمن مخاطراتی از این دست خواهد شد.
با اینهمه سعودیها در مواجهه با کشورهای کوچک منطقه با احتیاط کمتری برخورد کردهاند. ریاض در مقام ابرقدرت منطقهای شبه جزیره و رئیس سازمان همکاریهای خلیج فارس بر کشورهای کوچکتر نفوذ نیرومندی اعمال میکند. همچنین مقامات این کشور در درگیریهای کوچکی که با همسایگان خود از قبیل یمن شمالی وجنوبی- عمان و چندین شیخنشین امارات داشتهاند در نشان دادن قدرت خود درنگ نکردهاند. این موضوع حتی در چند سال اخیر که استراتژی مبارزهجویی را به منظور ایفای نقش رهبری در منطقه برگزیده است در مواجهه با قطر که از شرکای سنتیاش نیز محسوب میشد نیز به خوبی قابل درک است.
همانگونه که مشخص است ملک عبدالعزیز بزرگِ خاندان سعودی با فعالیتهای بیشائبهی بریتانیا در سرزمینهای عثمانی در قالب دکترین بزرگ این کشور مبنی بر بالکانیزاسیون منطقه توسط گسیل نفوذیانی شکیبا و هوشمند چون گرترودبل و لارنس در بین اقوام منطقه حجاز در طول واقعه جنگ اول جهانی و تثبیت دستاوردهای خود با استقرار خاندان هاشمی بر مسند قدرت کشورهای جداشده از عثمانی که پس از مدتی و در اوایل دهه سی میلادی با اعمال تغییراتی که با خیانت انگلیس به هاشمیون پایان پذیرفت، بر تخت پادشاهی عربستان تکیه زد.
هرچند که تسلط خاندان سعودی بر این منطقه به دوصده پیش از ملک عبدالعزیز برمیگردد لکن این خاندان هماره تحت تسلط حاکمان عثمانی به عنوان جزئی از امپراتوری عثمانی تنها از موقعیت منطقهای محدودی برخوردار بودند و عملا مجال ایفای نقش بینالمللی از آنها سلب شده بود.
تحولاتی که بریتانیا در دههی بیست با شعلهور کردن آتش جنگ جهانی اول در منطقه صورت داد باعث تغییراتی در راس حاکمیت حجاز نیز شد و عملا این سرزمین در اشغال سیاستهای استکباری انگلیس وارد حیاتی جدید از زیست ژئواستراتژیک خود شد.
ملک عبدالعزیز بن الرحمن بن فیصل اولین پادشاه عربستانِ نوین پس از یک دهه حکومت شریف حسین و فرزندانش بر مناطق عربی جداشده از عثمانی و عربستان به کمک انگلیسیها پادشاه این کشور شد.

نکتهی جالب این بود که سرهنگ لارنس، از عوامل بسیار موثر در اضمحلال عثمانی از درون، در پی تعهد انگلیس به حمایت از خاندان هاشمی در تسلط بر مناطق عربی مجزاشده، نماینده بریتانیا در دربار شریف حسین بود!
معذالک تحولاتی که پس از نفوذ بریتانیا در منطقه غرب آسیای آن روز چون طوفانی کشورها را یکی پس از دیگری در مینوردید در نهایت با تعهد خاندان سعودی به مقامات انگلیسی مبنی بر حفظ منافع بریتانیا در منطقه منجر به تسلط و در نهایت تثبیت جایگاه آل سعود بر حکمرانی عربستان در سال 1932 شد. طبق وصیت عبدالعزیز پادشاهی به ترتیب از فرزندان ذکور بزرگتر به کوچکتر خواهد رسید و تنها در صورت انصراف فرزند بزرگتر، فرزند بعدی حق تصاحب این جایگاه را خواهد داشت. هرچند که عمل به وصیت عبدالعزیز لازم و ضروریست لکن در برهههایی وقعی برآن نهاده نشد و عملا تغییراتی در ترتیبات پادشاهی را به دنبال آورد.
با تمام این اوصاف عربستان همواره به عنوان جزیرهی ثبات در منطقه نقشهای پنهانی و آشکاری را در جهت تامین منافع قدرتهای استکباری ایفا کرده است. شاید مهمترینِ این نقشها کمک به اجرای پروژه ایگنتوس بود که دکتر هنری کیسینجر در راستای تقویت ارزش دلار به نیکسون پیشنهاد داد چراکه برای اجرا و تکمیل خیانت آمریکا به کشورهای دنیا در حوزه اقتصادی لازم بود تا دلار نقش طلا را به عنوان پشتوانه ارزهای بینالمللی ایفا کند از این رو مستلزم تقویت با منابع مهمی چون نفت بود بنابراین مدتی پس از اعلام آمریکا در جایگزینی دلار بجای طلا در مناسبات مالیِ بینالمللی ملک خالد به عنوان اولین و یکی از بزرگترین صادرکنندگان نفت دنیا تمام مبادلات نفتیاش را با ارز آمریکایی انجام داد و البته پادشاه ایران نیز دومین مقامی بود که به آمریکا در اجرای این کلاهبرداری بزرگ قرن به همین روش کمک نمود.
در واقع آنچه که امروز اقتصاد دنیا از سازوکار آن در رنج است عملا به کمک آل سعود شکل گرفته و تا به امروز نیز تثبیت شده است ازاین رو کمک به اجرای پروژه ایگنتوس قطعا مهمترین خدمت حاکمان این کشور به آمریکا تا به امروز بوده است.
معالوصف آنچه که مبرهن است هرگونه اقدام حاکمان سعودی و حتی تنشهای ناشی از اجتناب از عمل به وصیت عبدالعزیز نتوانسته بود فضای حاکم بر مدیریت این کشور را وارد تنشهای جدی و تنشجهای سیاسی و امنیتی کند به همین دلیل هیچکدام از 5فرزند عبدالعزیز که به پادشاهی رسیدند با مخاطرات جدی در حکومتداری روبرو نشدند و یا به عبارت بهتر وضعیت کنونی در عربستان را در این حد و اندازه تجربه نکرده بودند.
ثبات نسبی در بخش حاکمیتی این کشور با مرگ ملک عبدالله در زمستان 2015 عملا به سوی تنشهایی سوق یافت که پیش از آن هم قابل پیشبینی بود لکن با به قدرت رسیدن سلمان بن عبدالعزیز دورانی در این کشور آغاز شده که بی شباهت به دوران «گذار» نیست؛ تصدیق این گزاره با عنایت به کاستیهای جسمی و زوال عقلی وی و از همه مهمتر نفوذ محمد بن سلمان بر پدرش، کار سختی نخواهد بود. اما با توجه به تاسیس سمتِ جانشینی ولیعهد توسط ملک عبدالله در آخرین ماههای عمرش و انتخاب مقرن بن عبدالعزیز در این سمت که با توجه به نفوذ پسرش(متعب) بر او راه برای پادشاهی وی پس از مقرن باز میشد، کمتر کسی انتظار جابجاییهای مهم در آخرین روزهای حیات پادشاه فقید را میکشید؛ هرچقدر که مرگ عبدالله بن عبدالعزیز مشکوک و برای مدتی طولانی در هالهای از ابهام قرار داشت تحولات آخرین روزهای انتشار خبر فوتش تکاندهنده و البته برخلاف نظر صریح وی صورت گرفته بود؛ تغییر نامزد منصوب شده توسط ملک عبدالله از مقرن بن عبدالعزیز و جایگزینیش با محمد بن نایف که در آخرین روزهای حیات ملک عبدالله صورت گرفته بود قطعا و یقینا مورد نظر او نبوده چراکه با توجه به نفوذ متعب بر عمویش، ملک عبدالله، مقرن بن عبدالعزیز را بجای احمد بن عبدالعزیز به سمت وزارت کشور نیز منصوب کرده بود با این توضیح میتوان از اعتماد بالای پادشاهِ وقت به او در جهت کمک به پسرش در به قدرت رسیدن در آینده اطمینان داشت از اینرو تغییرات ایجاد شده از مرگ عبدالله پیش از این تحولات پرده بر میدارد.
خاندان آل سعود از دو تیره سدیری و شمری شکل گرفته که در طول دوران حیاتشان همواره با یکدیگر در به قدرت رسیدن رقابت داشتند گاهی این رقابت در لایههای پنهانی و دور از انظار عمومی صورت میگرفت مانند آنچه که ملک عبدالله با ایجاد پستِ بیسابقهی جانشینی ولیعهد به منظور جلوگیری از به قدرت رسیدن سدیریها انجام داده بود و در پی آن، تغییرات سهمگین در خاندان سعودی که همگی در یک صبح تا ظهر صورت گرفت و عمدهی شاهزادگان حتی متعب که از سمت خود عزل شده بود در ظاهر لبخند رضایت بر چهره داشتند و بیعت با پادشاه جدید بدون تنش و مشکل خاصی صورت پذیرفت و گاهی نیز این تنشها علنی و رقابت به سطح جامعه و افکار عمومی نیز کشیده شده و عملا به کشمکشهای شاهزادهای در این کشور تبدیل میشود که البته اوضاع امروز عربستان به دور از این واقعیت نخواهد بود.
اما سوالی که مطرح میشود اینست که آیا در محیط شکننده سیاسی عربستان و با پیرشدن پسران عبدالعزیز و رسیدن قدرت به چند هزار شاهزادهی تشنهی این مقام میتوان آینده سیاسی و امنیتی بهدور از هرگونه تشنجی را در این کشور انتظار داشت؟
آنچه که از وضعیت امروز این کشور بر میآید حرکت شاهزادگان به سمت تقابل جدی و ایجاد رقابتهایی از جنس نیمه سخت و سخت در تصاحب پادشاهی خواهد بود و این امر در آیندهای نزدیک به وقوع خواهد پیوست چراکه برای اولین بار در طول 85 سال سلطهی آل سعود بر این کشور، در آخرین روزهای خردادماه سال 96 پای شاهزادهای برای تصاحب پادشاهی در این کشور به صورت جدی و عینی به معرکهی ولیعهدی باز شده است.
۲۱ نفر از شاهزاگان سعودی با ارسال نامه ای به سلمان بن عبدالعزیز پادشاه عربستان به طور رسمی نسبت به انتخاب محمد بن سلمان به عنوان ولیعهد این کشور اعلام مخالفت کردند.
ملک سلمان که از تیره ی سدیریهاست در ابتدا مقرن بن عبدالعزیز را از سمت جانشینی ولیعهدی عزل کرد و سپس محمد بن نایف را عزل و پسرش که پست مهم وزارت جنگ عربستان را هم بر عهده دارد براین سمت منصوب میکند و عملا عامل شروع رقابت جدی بین شاهزادگان میشود.
بنظر میرسد با توجه به وضعیت عربستان در دو عرصه داخلی و خارجی ایجاد هرگونه تلاطم در بخش حاکمیتی این کشور به مثابه خودکشی برای این خاندان محسوب شود.
مردم عربستان سالیان متمادیست که از وضعیت حکمرانی در این کشور و قبضهی داراییهای نفتی در دست 5 نفر از نزدیکان پادشاه به ستوه آمده بهطوریکه بارها اعتراضاتی را در باب مشکلات موجود صورت دادهاند که همواره با برخورد چکشی و سخت نیروهای امنیتی روبرو شدهاند.
امید چندانی به توانایی دولت در کاهش این نارضایتیهای اقتصادی و اجتماعی نیست هنگامی که بدانیم کسری بودجهی این کشور که به دو علت عمدهی رقابت با ایران و روسیه در پایین نگاه داشتن قیمت نفت و شروع اولین جنگ نظامی تاریخ خود در یمن که به ویتنام عربستان تبدیل شده، به مرز 100میلیون دلار نزدیک میشود.
عربستان علاوه بر مشکلات مذکور با فشار افکار عمومی نیز در رابطه با نقض مکرر حقوق انسانها در داخل و بیرون از مرزهای خود روبروست هرچند که نهادهای بینالمللی همواره سعی در کاهش این فشارها از دوش حکمان سعودی داشتند لکن ادامهی این روند به مرور زمان برای آنها نیز به راحتی میسر نخواهد بود چراکه عربستان با مشکلات سیاسی و اقتصادی عمیقی در داخل روبرو خواهد شد و عملا انسجام مدیریتی این کشور در تغذیه اقتصادی و ترغیب مسئولین سازمانهای بینالمللی مدافعِ آن با چالشهای عمیقی روبرو میشود. این وضعیت با توجه به حمایتهای اقتصادی و تسلیحاتی عربستان از گروههای تروریستی چون داعش و النصره و القائده در منطقه و بوکوحرام در آفریقا بیش از پیش تشدید خواهد شد چراکه حاکمان جوان و بیتجربه این کشور حاضر به شکست در جنگ نیابتی که خود آنرا با ایران و جبهه مقاومت شروع کردند، نخواهند بود.
با توجه به مسائل فوق امروز بیش از هر زمان دیگری این کشور نیازمند ثبات در راس حاکمیت است اما آنچه که مشهود است حرکت سریع حاکمان و شاهزادگان به سمت بیثباتی میباشد.
از دیگر وقایعی که کینه را در دل خاندان شمری نسبت به سدیریها افروخته و عملا به بیثباتی در این کشور دامن خواهد زد عدم واگذاری هرگونه سمت تاثیرگذار به متعب پس از عزلش از مقام جانشینی ولیعهد بود. این موضوع و تغییرات چندروز پیش در ولیعهدی با عزل محمد بن نایف از این مقام رقابت جدیای را بین سه فرد مهم و صاحب حق یعنی متعب- نایف و محمد بن سلمان به راه خواهد انداخت که این آغاز افول تاریخی و همیشگی سلطه آل سعود بر حرمین الشریفین خواهد بود و با توجه به ساختار قدرت در این کشور قطعا آرامش از این کشور رخت سفر بَر خواهد بست.
مطلبی که لازم است به آن اشاره شود تلاش آمریکا برای برگرداندن آرامش به عربستان خواهد بود چراکه این کشور از بزرگترین خریداران تسلیحات نظامی از آمریکا و همینطور بزرگترین سرمایهگذار اقتصادی در این کشور است و علاوه بر تامین منویات آمریکا در منطقه با اقداماتش به صورت مستقیم بر بالا رفتن قدرت اقتصادی آمریکا و ارزش دلار این کشور تاثیرگذار است لکن هرگونه تلاشی در این راستا تا به توافق نرسیدن شاهزادگان بر تصاحب صندلی قدرت کاری عبث و بیهوده خواهد بود.
در بین تمام تحولات رخ داده سالهای اخیر در عربستان به جرات میتوان از مرگ عبدالله به عنوان نقطهی عطف در آینده سیاسی و بینالمللی این خاندان یاد کرد.
برخلاف آنچه که برخی مفسرین مبنی بر عدم تطابق عبدالله مذکور در روایات اهل بیت و ملک عبدالله-پادشاه عربستان- تاکید میکردند اما با توجه به مسائل حادث شده و تحلیل آینده این کشور هر روز بر صحت انطباق این دو عبدالله بیشتر اطمینان حاصل میشود.
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در حدیثی میفرمایند:
در آخرالزمان در حجاز مردی به حکومت میرسد که نام حیوان دارد. پس از او مردی به حکومت میرسد که نام عبدالله دارد. هرکس سه بار خبر مرگ عبدالله را به من بدهد من سه بار مژدهی ظهور به او میدهم. پس از مرگ عبدالله در حجاز حکومتهای چند ماهه و چند روزه فرا میرسد.
روایت فوق با اتفاقات رخداده در عربستان همخوانی عجیبی دارد. پیش از ملک عبدالله برادر بزرگترش ملک فهد به مدت طولانی زمام قدرت را در دست داشت. «فَهَد» در لغت به معنی حیوان درنده خو و یوزپلنگ است.
علاوه بر حدیث فوق با استفاده از روایات متعددی میتوان ویژگیهای زیادی را برای این شخصیت در نظر گرفت:
- نام وی «عبدالله» است.
- از حاکمان حجاز است.
- وی حاکمی مقتدر و ذی نفوذ است.
- در آستانه ظهور کشته میشود.
- مرگ اوبخاطر مسئلهای اخلاقی و توسط غلام وی میباشد.
- مرگ او توسط حکومت عربستان 40 روز مخفی میشود.
- با مرگ او جنگ شدید قدرت آغاز میشود.
- او از دشمنان اهل بیت(ع) است و مرگش فرج اهل بیت(ع) ذکر شده است.
- مرگ او در ماه ذیالحجه و به روایتی در روز عرفه رخ میدهد.
- مرگ او تحولات بزرگی را در منطقه ایجاد خواهد کرد.
تشابه اسمی که بین دو عبدالله وجود دارد با عنایت به اینکه صدها سال است که حاکمی با این نام بر سرزمین حجاز حکومت نکرده و پادشاهی به نام عبدالله پس از سالیان بسیار طولانی بر این مسند تکیه زده بود خود میتواند یکی از نشانههای صحت انطباق عبدالله مورد بیان اهل بیت و ملک عبدالله فقید باشد.
همانطور که سابقا توضیح داده شد آرامش نسبی در این کشور تا پایان دوران حکومت عبدالله وجود داشت و پس از مرگ وی تا امروز عربستان به عنصری متشنج در داخل و خارج از مرزهایش مبدل شده است که با توجه به وجود اختلافات عمیق نهفته در لایههای زیرین مناسبات شاهزادگان در این کشور بجز وجود حاکمی مقتدر و ذینفوذ عملا آن آرامش دست نیافتنی بود.
در روایاتی از تشخیص سخت در زمان دقیق مرگ عبدالله سخن به میان آمده و برخی روایات از مخفی نگاه داشتن خبر فوت عبدالله تا 40 روز سخن گفتهاند.
امام محمد باقر(ع) میفرمایند:
علت مرگ او(عبدالله) این است که با یکی از خواجگان(غلامان) خود ازدواج میکند و سپس غلام دست به قتل او میزند و مرگ او را چهل روز مخفی میکند…. و بدینوسیله فرمانروایی آنها منقرض میگردد.[i]
مطلب مذکور با توجه به سه شایعهای که در سالهای مختلف مبنی بر فوت وی صورت گرفت و هربار با ابهامات زیادی نیز همراه بود همخوانی دارد و این مهم زمانی از اهمیت فوقالعادهای برخوردار میشود که تحولات عجیب و متعارض با نظر عبدالله در آخرین روزهای منتهی به انتشار خبر فوت وی عربستان را در نوردید.
برای اولین بار در سال 2010 میلادی پس از عمل جراحی عبدالله از ناحیه کمر برخی خبرگزاریها از وخامت حال وی و احتمال مرگش سخن به میان آورند و حتی برخی منابع خبری از مرگ وی خبرهایی نقل کردند.
در سال 2011 میلادی وی مجددا به بیمارستان منتقل و مورد عمل جراحی قرار میگیرد و برخی منابع از وخامت حال و مرگ پادشاه خبرهایی مخابره کردند که این دومین باری بود که خبر مرگ ملک عبدالله بحث روز برخی خبرگزاریها و عامهی مردم شد.
سومین مرتبهای که خبر مرگ پادشاه وقت سعودی منتشر شد در آخرین روزهای سال 2015 میلادی بود که البته اینبار از طریق رسانههای عربستان به اطلاع جهانیان رسید.
یکی دیگر از نکات جالب توجه در رابطه با مرگ عبدالله پیشگویی عجیب با استناد به احکام نجومی بود که در سالِ پیش از آن انجام شده و خبرش در برخی خبرگزاریهای منتشر شده بود.
- از دیگر نکات جالب توجه در رابطه با انتشار خبر مرگ عبدالله توئیت مجتهد(از فعالین و نفوذیان در دستگاه حاکمه عربستان) بود که هفت ساعت پیش از اعلان رسمی، از مرگ عبدالله پرده برداشته بودکه خود نشان از این موضوع دارد که به احتمال بسیار قوی عبدالله خیلی پیش از این مرده بود و حکومت عربستان برای جلوگیری از ایجاد هرج و مرج انتشار خبر مرگ وی را تا زمان مقتضی به عقب انداخته بود.

همانطور که از روایات بسیاری مستفاد میشود مرگ عبدالله تحولات بزرگی را در منطقه به وجود خواهد آورد.
امام صادق(ع) فرمودند:
هر کس مرگ عبدالله را برای من تضمین کند، من ظهور قائم را برای او تضمین میکنم. سپس فرمود: وقتی عبدالله بمیرد، مردم برای حکومت با کسی توافق نکنند و این اختلاف و درگیری به خواست خدا تا ظهور صاحب الامر(عج) ادامه یابد. حکومتهای چند ساله پایان یافته و تبدیل به حکومت چند ماهه و چند روزه شود. راوی میگوید: سئوال کردم: آیا این ماجرا به طول میانجامد؟ «فرمود: هرگز»[ii]
امام صادق(ع) در روایتی دیگر در این باب میفرمایند:
آنچه دوست میدارید محقق نمیشود جز آنکه بنی فلان (بنیعباس) دچار اختلاف شوند چون دچار اختلاف شدند مردم بر حکومت آنها چشم میدوزند و اختلاف آنها را غنیمت میشمارند، آنگاه سفیانی خروج میکند.[iii]
- امام صادق(ع) مرگ عبدالله را شروع تنشهای سیاسی در راس قدرت بیان کرده و میفرمایند: اختلاف بنی عباس از علائم حتمی است، ندای آسمانی از نشانههای حتمی است، خروج قائم(عج) از امور حتمی است.[iv]
همچنین بزنطی از حضرت رضا(ع) روایت میکند که فرمود: از جمله نشانههای فرج، حادثهای است که بین دو حرم مکه و مدینه رخ دهد. پرسیدم آن حادثه چیست؟ فرمود: تعصب قبیلهای بین 2 حرم بوجود آید و فلانی از خاندان فلان، 15 رئیس قبیله را به قتل رساند.
از دیگر مواردی که پس از مرگ عبدالله از آن در روایات یاد میشود خروج سفیانی است.
امام صادق(ع) میفرمایند: این امر واقع نمیشود مگر هنگامی که شمشیرهای بنی فلانی در میان خود به کارافتد و حلقه تنگتر شود و اختلاف به جاهای باریک بکشد آنگاه سفیانی خروج کند.
امام باقر(ع) نیز در این رابطه میفرمایند: آری خروج سفیانی حتمی است، ندای آسمانی حتمی است، طلوع خورشید از مغرب حتمی است، درگیری بنی عباس بر سر حکومت حتمی است، قتل نفس زکیه حتمی است و خروج قائم آل محمد(ع) حتمی است.
مهمترین تحولی که در پی مرگ عبدالله و ناآرامیهای پس از آن در عربستان رخ میدهد فراهم شدن شرایط ظهور حضرت مهدی(عج) است.
امام صادق(ع) میفرمایند: هنگامی که اولاد عباس اختلاف کنند و قدرتشان به سستی و ضعف گراید و همگان بر آنها جرات کنند و عرب از آنها فرمان نبرد و هر صاحب چماقی چماقش را بردارد و شامی(سفیانی) ظاهر شود و یمانی روی آورد و حسنی حرکت کند، صاحب این امر ظهور میکند.
امام محمد باقر(ع): قائم در سالهای فرد قیام میکند همچون یک، سه، پنج و فرمود…. آنگاه بنی عباس (خاندان فلان) به حکومت میرسند و پیوسته در عیش و نوش به سر میبرند تا آنکه بین آنها اختلاف میافتد ( و چون درگیری به وجود آمد) حکومتشان منقرض میشود و شرق و غرب حتی اهل قبله با هم به نزاع بر میخیزند و پیوسته در آن حالاند تا از آسمان منادی حق ندا برمیآورد…
امام باقر(ع) در روایتی دیگر دراینباره میفرمایند:
چون اولاد فلانی دچار اختلاف شدند، فرج نزدیک است، فرج نزدیک است، فرج شما بستگی به اختلاف آنها دارد، چون نشانههای اختلاف ظاهر شد منتظر ندای آسمانی در ماه رمضان باشید، چون ندا شنیده شد مردم بر آنها جری میشوند و سفیانی خروج میکند و کارشان پراکنده میشود و سید خراسانی بر علیه آنها خروج میکند.
از مجموعه احادیث اینگونه بر میآید که در عصر ظهور بنی عباس از حاکمان حجاز بوده و در واقع همان «بنی فلان» در برخی روایات میباشد.
علامه کورانی محقق برجسته عرصه مهدویت در کتاب عصر ظهور نیز چنین اعتقادی دارد و بنی عباس یا بنی فلان را همان آخرین خاندان حاکم بر حجاز معرفی کرده و منظور از بنی فلان یا بنی عباس آمده در روایات را آخرین خاندان حاکم بر عربستان (آل سعود و وهابیها) میداند.
اگر دقت کنیم خواهیم دید در حالی روایات حکومت خاندان بنی عباس را در آستانه ظهور مطرح میکنند و ایجاد اختلاف و جنگ قدرت را در آن حتی از نشانههای حتمی ظهور میدانند که در عصر حاضر که به اذعان بسیاری از بزرگان عصر ظهور است عملا در جهان اسلام به جز خاندان آل سعود در عربستان به طور قابل توجهی حکومت خاندانی دیگری وجود ندارد و وجود حکومت خاندانی و قبیلهای و حضور دهها شاهزاده تشنه قدرت در عربستان علاوه بر اینکه خود از نشانههای ظهور میباشد، عملاً وجود این شاهزادگان و جنگ قدرت گریزناپذیر و قطعی آنها باعث سست شدن حکومت عربستان شده و زمینه لازم برای آغاز نهضت جهانی اسلام از عربستان را فراهم میآورد در غیر این صورت و با وجود یک حکومت مقتدر، آغاز انقلاب با یارانی اندک و بدون امکانات، بسیار سخت و پیروزی آن بعید بود.
اما سوال اینجاست که چرا ظهور در گرو نابودی آل سعود است؟ و چرا در بسیاری از روایات آل سعود یا همان بنی عباس دشمن اهل بیت معرفی شده است؟ رابطهی خاندان سعودی با اسرائیل و حامیان او چون انگلیس پس از کمکهای شایان توجهی که این کشور در به قدرت رسیدنشان صورت داد، چگونه قابل تحلیل است؟

برای پاسخ دادن به سوالات فوق و بازشدن گرههای فکری در این زمینه لازم است به گذشتهی این خاندان و ریشهی آن نگاهی دقیق و جامع بیاندازیم چراکه نسبشناسی در عرب از اهمیت بسیار بالایی برخوردار بوده و اساسا حامل اطلاعاتیست که با شناسایی آنها میتوان به تحلیل عملکرد امروز اقوام در این نژاد پرداخت.برای شناخت نسب عبدالعزیز با استفاده از کتب تاریخی و مورد وثوق عربی و اسلامی به جستجوی قبیلهای که او به آن تعلق دارد، میپردازیم.
طبق آنچه که در کتاب «تاریخ البلاد العربیه السعودیه» بدان تاکید شده محمد بن سعود از قبیله عنزه میباشد.
صفحه 71 از همین کتاب نیز به نسب آل سعود که از قبیله عنزهاند تاکید میکند.
نویسنده تاکید میکند که اگر از بسیاری از بزرگان آل سعود سؤال شود که نسب شما از چه قبیلهای است جواب میدهند که از قبیله عنزه هستیم.
در کتاب ملوک العرب فردی که خود از نوادگان محمد بن عبدالوهاب است اذعان میکند آل سعود متعلق به قبیله عنزه بن اسد بن ربیعه از قبیله نزار میباشد.
اما آنچه بهنظر اهمیت موضوع را دوچندان میکند مشخص نمودن وضعیت فرزندان عنزه بن اسد بن ربیعه میباشد که با توجه به اسناد موجود در کتب تاریخی اعراب و سعودیان ارتباطشان با قبیلهی یهودی خبیر فاش میشود.
موضوع فوق را کتاب صبح الأعشی تصدیق میکند و شهر بنی عنزه را از همان قبیله یهودیان خبیر میداند.
باتوجه به آنچه که حکومت و دیانت در سیستم حکمرانی عربستان از دو طایفهی مختلف ایجاد شده و پیروی میکند و به مانند یهودیان سیاست جدا از دیانت و دیانت منهای سیاست به حیات خود ادامه میدهند که البته هریک ملزم به حفظ دستاوردها و منافع دیگریست، لازم است نگاهی نیز به وضعیت نسبشناسی آل شیخ و متولیان دینیِ حرمین الشریفین و مکتب وهابیت بیاندازیم.
کتاب تاریخ البلاد العربیه السعودیه در جلد اول خود نسل آل شیخ و محمد بن عبدالوهاب را به شخصی بنام «مشرف بن عمربن معضاد بن ریس بن زاخر بن محمد بن علوی بن وهیب» میرساند که معروف به خانواده وهبه میباشند.
براساس اسناد همین کتاب نسل خانواده وهبه به قبیله بنی تمیم میرسد.
کتاب المجد فی تاریخ النجد در جلد اول قسمت پاورقی به طور مفصل به بیان نسب او میپردازد. در این نسب هم نام مشرف، وهیب، تمیم، الیاس بن مضر بن نزار بن معدبن عدنان به چشم میخورد.
باتوجه به اسناد ارائه شده به خوبی مشخص است که دو خاندان مستقر در عربستان که حاکمیت سیاسی و تولیت دینی این کشور را در دست گرفتهاند به ترتیب به دو قبیلهی ربیعه و مضر میرسند. دراین بین توجه به حدیثی از پیامبر(ص) در رابطه با این دو قبیله آنهم در کتاب معتبر صحیح بخاری که در بین اهل سنت از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است، جالب و روشنگر خواهد بود.
حضرت محمد(ص) میفرمایند:
«ایمان در یمن است و سنگ دلی در دو قبیله ربیعه و مضر است و شاخ شیطان هم از این دو قبیله به وجود میآید.»
و از همین روست که در هنگام به قدرت رسیدن این خاندان در عربستان عبدالعزیز با دستخط خود به نماینده بریتانیا تعهد به حفظ منافع یهود و انگلیس میدهد و عملا منافع خود را در راستای منویات آنان تعریف میکند.
هرچه زمان به پیش رفته لایههای دیگری از ارتباط این رژیم با اسرائیل و دولتهای پشتیبان اون عیان شده و بنظر میرسد یکی از نقاط اتکای رژیم صهیونیستی و آمریکا در منطقه به منظور تامین منافعشان، حفظ آل سعود در قدرت تا زمان مورد نظرشان باشد لکن باید تاکید کرد که آل سعود تنها نقطهی امید نبوده چراکه ساختار سیاسی و حکومتی در این کشور ظرفیتهای محدودی را در اختیار کشورهای مستکبر برای پیادهسازی کامل و بی نقص سیاستهایشان قرار میدهد از اینرو باید کشورها و یا بهتر بگوییم کشور دیگری را در منطقه به عنوان کانون اتفاقات در آینده تصور کرد که به مراتب از ساختار و ظرفیت بهتر و البته خطرناکتری برای ایجاد ائتلاف علیه شیعیان و بخصوص ایران برخوردار است.
مقصود از ظرفیتِ محدود ساختار قدرت در عربستان انجماد حاصل از اندیشههای وهابیان حاکم بر شریعت این سرزمین است که مردم را از داشتن حقوق اولیه خود در بسیاری از موارد محروم کرده است که این با اصول دموکراتیکی که اسرائیل و آمریکا به عنوان ایجاد کشور الگوی اسلامی در منطقه در پی آنند، فرسنگها فاصله دارد.
کشوری که به سختی میتوان تصویری از خیابانهای شهرهایش رویت کرد و عملا تصویربرداری در شهرهایش جرم محسوب میشود و یا از ورود غیر مسلمانان به شهر مدینه جلوگیری میشود بهطوری که آقای هیلتون، مهندس معمار هتلی به همین نام در مدینه مجبور به استفاده از عکس برای ساخت هتل هیلتون میشود و اساسا گردن زدن در میادین شهرهایش به امری عادی و روزمره بدل شده و حکومت مرکزی از ساخت سینما در این کشور جلوگیری میکند قطعا ظرفیت پذیرش آزادیهای مدنظر آمریکا را در منطقه نخواهد داشت.
اما آنچه که جالب است حمایت آمریکا از حقوق بشر موجود در این کشور است بهطوریکه چندی پیش به عنوان عضو ناظر سازمان ملل در زمینه حقوق بشر هم قرار میگیرد؛ کشوری که 60درصد از زنان در آن فاقد شناسنامه بوده و از حق رانندگی محرومند و برای تایید هویت زنان باید دو شاهد اعلام نظر مثبت کنند و آمار دختران با سواد در این کشور بسیار کمتر از پسران بوده و دختران از ده سالگی پوشیه بر صورت نهاده تا خطری متوجهشان نباشد تنها به یک دلیل مورد حمایت آمریکا قرار میگیرد و آن تامین منافع این کشور در منطقه تا زمانی معین است.
تمام این موارد موقعیت سعودیها را به منظور ادامهی بقایشان در قدرت و تداوم دریافت حمایت از آمریکاییها به شدت به چالش خواهد کشید. پس از تغییر استراتژی عربستان در منطقه از سیاست محافظهکاری به سمت رهبری رادیکال ایدئولوژیکی و سیاسی، پادشاهی سعودی بیش از پیش نیازمند پشتیبانیهای سیاسی و نظامی قدرتهای بزرگ بخصوص آمریکا خواهد بود به همین خاطر لازم است با سرعت بیشتری در جهت تامین منافع این قدرتها حرکت کند و لازمهی این امر در وهلهی اول تامین منافع رژیم صهیونیستی به عنوان خط قرمز و شیشهی عمر کشورهای استکباریست.
با اینهمه استقبال عربستان از حضور گسترده نظامی و فرهنگی ایالاتمتحده نمیتواند برای طولانی مدت سراسر از حُسن باشد چراکه با توجه به تعارضات عمیق فرهنگی-دینی و ایدئولوژیکی دو کشور مشروعیت خاندان حاکم به آهستگی در میان شنزارها مدفون خواهد شد.
قطعا تغییری که در نتیجه وقوع دگرگونی ناشی از انقلابی که در عربستان- هر زمان که باشد- پدید میآید ریشهای تر از تغییری خواهد بود که در نتیجه انقلابهای مصر و عراق پدید آمده است. چنین حادثهای علاوه بر تغییر بنیادینی که در حوزههای مختلف اجتماعی و سیاسی در داخل ایجاد خواهد کرد تجدیدنظر در مرزهای پادشاهی سعودی با شیخنشینهای خلیج فارس که از نظر تاریخی زیر نفوذ عمیق سعودیها بودهاند را نیز به دنبال خواهد داشت و بیثباتی در شبه جزیره را رقم میزند.
وضعیت منطقه غرب آسیا با توجه به سیاست کلان غرب و بخصوص آمریکا در اجرای طرح جیمز بلک ول مبنی بر ایجاد نظمی جدید، کشورهای زیادی را تا به امروز آبستن تنشها و حوادث گوناگون کرده است و بازی دوسر باختی که حکام عربستان و برخی دول دیگر منطقه مدتهاست که آنرا آغاز کردهاند تکمیل پازلهای این سیاست غرب است از این جهت حداقل برای چند سال آینده نمیتوان امید چندانی به بازگشت آرامش به منطقه داشت فلذا ایران به عنوان موثرترین کشور در منطقه و برخوردار از ویژگیهای ارگانیکی چون تاریخ کهن و پویا-برخورداری از ظرفیتهای رهبری در منطقه و کاراکتر ملی، هدف اصلی تهاجمات خواهد بود. این موضوع زمانی از اهمیت بیشتری برخوردار میشود که ایران در نگاه آمریکا و متحدان منطقهای و بینالمللیاش هدف اصلی واقع شود و به کنترل در آوردن نیروهای تروریستی در منطقه مانند داعش هدف بعدی محسوب شود. در چنین موقعیتی مقامات ایرانی باید از ظرفیتهای یادشده به بهترین نحوه استفاده کنند تا درصد اثرگذاری مخاطرات ایجادشده علیه کشور به پایینترین سطح ممکن تنزل یابد؛ ایجاد ائتلاف منطقهای متشکل از کشورهای همسو با سیاستهای ایران بخصوص تقویت مناسبات با روسیه-سوریه-عراق و عمان( به عنوان کشور عضو سازمان همکاری خلیج فارس) یکی از مسائل مهم در جهت مقابله با سیاستهای تهاجمی این کشورهاست.
تقویت بنیه اطلاعاتی و امنیتی کشور با توجه به سیاستهای اخیر آمریکا و عربستان در تلاش برای کشاندن درگیریهای قومی و مذهبی در مرزها و مناطق عمقیتری از ایران
بهرهبرداری بههنگام بهموقع و دقیق از قدرت رسانهای توسط مسئولین کشوری و لشگری بهمنظور کاهش یا جلوگیری از هرگونه اقدام احتمالی و گستاخی کشورهای متخاصم
استفاده از ظرفیتهای ملی در بالابردن سطح قدرت بازدارندگی به منظور جلوگیری از هرگونه درگیری نظامی احتمالی
لزوم تقویت بنیه دفاعی کشور و اختصاص بودجهی متناسب با نیازها که با توجه به تحولات آینده در منطقه و احتمال بالای بروز هرگونه تنش نظامی لزوم آمادگی نیروهای مسلح جهت هرگونه مقابله با تحرک احتمالی در قالب مهندسی منازعه در سه سطح برخورد کم شدت- برخورد پرشدت محدود و برخورد تمام عیار را میطلبد که دراین زمینه افزایش بودجه نظامی از اهمیت بسزایی برخوردار است.
با تمام مخاطراتی که در آیندهای نزدیک بیش از پیش منطقه را دچار تلاطمات بیسابقه خواهد کرد و شب به تاریکترین لحظات خود نزدیک میشود لکن روشنایی سحر دقیقا از دل تاریکترین لحظات شب آشکار خواهد شد.
«اگر مقوله غیبت و ظهور حضرت به طور دفعی و بدون هیچ زمینهای واقع شود، مسلماً جوامع بشری تاب این تحول شدید را نخواهد داشت. بدین علت حکمت الهی مقتضی تدریجی بودن این اتفاق عظیم است.»
منابع:
[1]. کتاب «کمال الدین صدوق»-شیخ صدوق- صفحه 655
[2]. بحارالانوار- علامه مجلسی- جلد 52- صفحه 240
[3]. کتاب «منتخب الاثر»- صافی گلپایگانی- صفحه 252
[4]. کتاب «بشارت الاسلام»-سید مصطفی حسنی حسینی کاظم- صفحه 44
[5]. بحارالانوار-علامه مجلسی- جلد52- صفحه 210
[6]. کتاب «کشف الغمه»- بهاءالدین علی بن عیسی اربلی- جلد3- صفحه 319
[7]. کتاب «الزام الناصب»- علی بن زین العابدین یزدی حائری- صفحه 145
[8]. کتاب «بشارت الاسلام»- سید مصطفی حسنی حسینی کاظم- صفحه 138
[9]. بحارالانوار-علامه مجلسی-جلد 52- صفحه 235
[10]. کتاب «بشاره الاسلام»- سید مصطفی حسنی حسینی کاظم- صفحه 52
[11]. کتاب «تاریخ البلاد العربیه السعودیه»-الإمام تركي بن عبد الله بطل نجد-صفحه 67
[12]. همان- صفحه 78
[13]. کتاب «ملوک العرب»- امین الریح- صفحه 99- پاورقی
[14]. کتاب «المختصرفی اخبار البشر»- ابو الفداء، اسماعیل بن علی- صفحه 105
[15]. کتاب «صبح الأعشی»-شهابالدین ابوالعباس احمد بن علی بن احمد بن عبدالله فزاری قلقشندی- جز چهارم- صفحه 290
[16]. کتاب «تاریخ البلاد العربیه السعودیه»- ابو الفداء، اسماعیل بن علی- جلد اول- صفحه 176
[17]. همان- صفحه 177
[18]. کتاب «المجد فی تاریخ النجد»-نجدی، عثمان بن عبد الله بن بشر-جلد اول- صفحه 180- پاورقی
[19]. صحیح بخاری- حافظ ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیرة بخاری- صفحه 812-روایت ۳۳۰